آخرین مطالب
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان به سوی یگانگی مکانی برای مشاهده دوردست نزدیک تا وقتی که شخص، تصمیم می گیرد با قصد و توجه خود، به چیزی یا کسی نظر کند و نزد او حضور پیدا کند، هنوز توجه او کامل نیست. چرا که نگاهی به سوژه دارد و نگاهی به خود. از یک طرف به موضوع مورد نظر، چشم می دوزد و به آن توجه می کند و از طرف دیگر باید مواظب خود باشد که این توجه او، زایل نشود و به سوی چیزهای دیگر متمایل نشود. این نوع توجه، توجه باخودانه است و به وسیلۀ فکر محقق می شود. گرچه برای بسیاری افراد، همین مقدار از توجه که نام آن را حضور قلب نمی گذاریم، نیز از توجه به اطراف، بهتر است اما این، آن حضور قلبی نیست که نماز یا مناجات را به معراج مومن تبدیل می کند. حضور قلب آن است که شخص، چنان در هیمنۀ عالم بالا واقع شود که در حالت بهت و حیرت قرار گیرد و توجهی به خود نداشته باشد. به عبارت دیگر، چنان مجذوب شود، که از فرد جذب شده یعنی خودش، غافل شود و تماماً عالم بالا را منظر خود بیابد. این نوع توجه، توجه بیخودانه است. در این وضعیت، سوال کننده ای باقی نمی ماند که بپرسد چگونه حواس خود را جمع کنم و به نماز متوجه باشم. از همین روست که می گوئیم در پاسخ به سوال در مورد حضور قلب، باید سوال را پاک کرد. یا بهتر است بگوئیم: باید سوال کننده را پاک کرد. همچنان که حافظ گفت: ... تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. یا آنجا که گفت: تا علم و فضل بینی بی معرفت نشینی / یک نکته ات بگویم! خود را مبین که رستی. در این جاست که شخص در حالت جذب قرار می گیرد. نه آن که قصد کند به چیزی توجه کند. شما در کلاس درس، ملزم هستید که به سخنان استاد متوجه باشید اما در عین حال، عوامل دیگر از قبیل صداهای بیرون از کلاس، می توانند حواس شما را به خود معطوف سازند. اما اگر در یک جادۀ شیب دار رو به پائین در حرکت باشید و ترمز خودروی شما از کار افتاده باشد و شما در معرض خطر قرار گرفته باشید، چنان حواس شما مجذوب جاده و کنترل خودرو می شود که دیگر صدای پخش خودرو یا جیغ همراهان خود را نمی شنوید. چه رسد که بتوانند حواس شما را پرت کنند. در این حالت، شما کاملاً مجذوب کنترل خودرو شده اید و لازم نیست «تلاش کنید» تا توجه تان به جاده باشد. تا وقتی که عظمت آفریدگار در دل ما جلوه گر نشده است، هر تلاشی برای رسیدن به حضور قلب، بی حاصل است و مانند همان دانش آموزی است که گاهی در کلاس است و گاهی در بیرون کلاس. اما اگر عظمت آفریدگار در دل ما جلوه گر شد، خود به خود جذب مهابت عالم معنا خواهیم شد بدون آن که لازم باشد تلاشی بکنیم. حال سوال محوّل می شود به این موضوع که چگونه ممکن است عظمت پروردگار در دل ما جلوه گر شود؟ پاسخ بسیار ساده و سخت است! بزرگ شو ! رشد کن ! تا عظمت پروردگار را دریابی. مولانا گفت: پشّه کی داند که این باغ از کی است؟ / در بهاران زاد و مرگش در دی است. تا وقتی پشه باشیم، محدودۀ دید ما نیز به اندازۀ پشه است و قادر به درگ عظمت عالم خلقت نیستیم. می پرسید چگونه بزرگ شوم؟ چگونه رشد کنم؟ می گوئیم برای بزرگ شدن باید ظرفیت روحی خود را بالا ببری. باز می پرسید چگونه می توانم ظرفیت روحی خود را بالا ببرم؟ باز هم خیلی ساده و خیلی سخت! با از خود گذشتگی و صبر. بله با صبر و گذشت. به همین سادگی و به همین سختی. مثلا کسی به شما اهانت کرده است. شما به محض این که به دوست خود می رسید، شروع می کنید به شکایت کردن از شخص اهانت کننده. در این جا اگر تنها یک دقیقه صبر کرده با خود بگوئید: شکایت از آن فرد، چه کمکی به من خواهد کرد؟ اگر به پاسخ در خور توجهی رسیدید، می توانید با اراده و اختیار خود، حرفتان را بزنید اما اگر به این نتیجه رسیدید که اکنون شکایت کردن از آن فرد، بیهود است، باید با اختیار خود، سکوت را انتخاب کنید. شما روزه بوده اید و اکنون اذان مغرب را گفته اند. هیچ مانعی در مقابل شما نیست تا مانع خوردن و نوشیدن شما شود. اکنون صبر کرده غذا خوردن خود را یک دقیقه به تاخیر بیندازید. یک جوک یا پیامک بسیار خنده دار یا جالب به دستتان رسیده است. به محض این که دوستان خود را می بینید، ناخودآگاه دهان شما به گفتن آن جوک یا پیامک باز می شود. در همین جا مکث کنید و یک دقیقه، سخن گفتن خود را به تأخیر بیندازید. فرزند یا همسر یا والدین شما، عصبانیتان کرده اند. فوراً می خواهید با ایشان برخورد کنید و به قول معروف، تا تنور داغ است، بچسبانید. در همین موقع، بدترین کار و مضرترین کار دنیا به حال شما، آن است که تا تنور داغ است بچسبانید. نه! این کار را نکنید. یک دقیقه صبر کنید. خداوند یک دقیقه آن ور تر است. پس از یک دقیقه، تصمیم بگیرید که اکنون کدام کار سازنده تر است. همان کار را به اراده و اختیار خود انجام دهید. معنی این حرف این نیست که هیچ وقت داد نزنید، هیچ وقت برخورد فیزیکی با کسی نکنید، هیچ وقت خشونت به خرج ندهید، هیچ وقت هیجان زده نشوید و یا هیچ وقت احساسات خود را بروز ندهید. همۀ این کارها در شرایطی، مجازند. منظور از مطالب بالا آن است که عمل شما، به انتخاب شما باشد نه آن که آن حالت هیجانی شما بر شما مسلط باشد. مولوی در داستان مواجهۀ مولا علی با شمشیر زن معروف عرب از زبان حضرت علی (ع) می گوید: خشم بر شاهان، شه و ما را غلام خشم را هم بسته ام زیر لگام این ضبط نفس و مواظب خود بودن، کلید ورود به هر امر متعالی است. تا وقتی که شخص توان کنترل و پایش خویشتن را نداشته باشد، هدایت ادیان شامل حال او نخواهد شد. این همان مطلبی است که در ابتدای سورۀ بقره آمده است. این قرآن محققاً برای متقین یعنی کسانی که توانائی پایش خویش را دارند هدایت است. این همان است که از آن به عنوان تقوای انسانی یا تقوای بیرون دینی یا تقوای قبل از دین یاد می شود. وقتی که شخص بتواند با پایش خویشتن، هیجانات درونی از قبیل خشم و شهوت را تحت کنترل خود بگیرد، این آمادگی در او به وجود می آید که پیرامون وجود خویشتن و وجود عالم خلقت به تفکر و اندیشه و مطالعه بپردازد. در این موقع اگر در محضر استادی از اساتید الهی حضور یابد و او مسیر خویشتن شناسی را بر او هموار نماید، به درک واضحی از خود و عالم خلقت می رسد. در ضمیر چنین شخصی، آفرینش، به عظمت و ابهت جلوه گر می شود. چرا که خویشتن خویش را پالوده و پیراسته کرده است و ظرفیت روحی خود را بالا برده است. چنین کسی قادر به درک عظمت آفرینش نیز هست. برای آن که مطلب بالا ملموس تر شود به این مثال توجه کنید: اگر شما به کسی که تا کنون حرارتی شدیدتر از سوختن چوب را ندیده است بگوئید برخی قسمت های خورشید 16 میلیون درجه حرارت دارد، چیزی متوجه نخواهد شد. با خود می پندارد گویا کوهی از چوب خشک را آتش زده اند. اما کسی که کوره های ذوب فلز با قوس الکتریکی و آهن در حال جوشیدن را دیده است، درک بهتری از حرارت خورشید خواهد داشت. افراد همواره می توانند اندکی بالاتر یا بزرگتر از خود را تصور کنند نه خیلی بزرگ را. وقتی که شخص در مسیر کمال، با صبر کردن، ایثار و انتخاب های آگاهانه، ظرفیت روحی خود را بالا می برد مثل این است که وجود او کش می آید و روز به روز بزرگ تر و بزرگ تر می شود. چنین کسی وقتی سخن از عظمت کائنات می شنود، بهتر متوجه می شود و به نحو صحیح تری می تواند تصوری از بیکرانگی عالم خلقت داشته باشد. پس می توان گفت تنها کسانی حضور قلب در عبادات دارند که تحت جذبۀ عالم معنا و اقع شوند و کسانی تحت تأثیر این جذبه قرار می گیرند که عظمت آفرینش خود و عالم خلقت را درک کرده باشند و کسانی این عظمت را می توانند درک کنند که خود بزرگ شده رشد کرده باشند و کسانی رشد می کنند که از حق انتخاب خود به درستی استفاده کنند و بین آسان و سخت، بتوانند آگاهانه امر سخت تر را انتخاب کنند. حال به سخن علامه طباطبائی می رسیم که گفت: انسان، کاری مهم تر از خود سازی ندارد.
نظرات شما عزیزان:
|